کد مطلب:53790 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:285

نکته 01











دست یافتگان به خلافت، از گوشه گیری علی «ع» وحشت كردند و بیم داشتند بیعتی كه برای خود دست و پا كردند تباه شود.

آیا ته مانده ی حسدها و بغض ها و كینه ها در درون افرادی كه گرد شتر خلافت جمع شده بودند زبانه كشید یا آشفتگی امور، و بیم زوال اسلام سبب شده بود كه تصمیم خطرناك و اندوه بار بگیرند.

قرار شد كه متحصنین از خانه ی علی به خارج رانده شوند و علی را به مسجد آورند تا در ارتباط بیعت با ابوبكر و محكم كاری برای استواری خلافت وی، تكلیف علی را روشن نمایند.

چنان مصلحت دیدند كه عمر به سوی خانه ی علی روان شود، عمر و همراهانش به سوی خانه ای كه دختر رسول خدا «ص» در آن، در كنار همسر خود علی زندگی می كرد روان شدند.

عمر با خشمی كه سراپایش را فراگرفته بود سوگند یاد كرد كه آیا آنان را كه بدان خانه پناهنده شدند از خانه بیرون خواهم آورد یا خانه را در آتشی می سوزانم كه راهی برای نجات آنها وجود نداشته باشد[1] هنوز سخنش تمام نشده بود كه فریادی برخاست و گفت كه ای اباحفص، آیا نمی دانی كه در این خانه فاطمه دختر پیامبر است.

چرا می دانم- برایم مساله ای نیست.

نزدیك در شد، سپس با مشت و لگد به در كوبید تا به زور وارد خانه شود.

ناگهان در نزدیكی مدخل در صدای زهرا «س» بلند شد كه می گفت:

ای پدر، ای فرستاده ی خدا،

نگاه كن كه بر فرزندت چگونه ظلم روا می دارند.

آن هم به دست یكی از اصحاب نزدیك تو.

[صفحه 125]

واقعه ای رخ داد و دیری نپایید كه جمعیت تجاوزكار دریافتند فاطمه برای دیدار پدر نازنینش رخت بربست و به سوی رفیق اعلی پرواز كرد و علی و فرزندانش را به جای گذاشت[2] .

در همین زمینه از عبدالرحمن بن عوف نقل كرده اند كه وی به عیادت ابوبكر رفت ، ابوبكر در بستر بیماری بود كه خود و دیگران می دانستند كه سفر آخرت را در پیش دارد، همین كه ابوبكر چشمش به عبدالرحمن افتاد گفت: من این جهان را پشت سر می گذارم ولی در سه مورد نگرانی با خود همراه دارم، یكی از آن سه آن است كه دوست می داشتم كه هتك حرمت به خانه ی فاطمه نمی شد و آن را به حالت خود می گذاشتم اگرچه جماعتی در آن خانه بودند[3] .


صفحه 125.








    1. ابن قتیبه در الامامه و السیاسه می گوید «عمر آتش آورده بود و می گفت خانه را با اهلش آتش می زنم» ص 75 خلافت و ولایت.
    2. نوشته ی آزاد از امام علی علیه السلام- جلد 4- ص 278.
    3. زندگانی امیرالمومنین- عمادزاده، جلد 2 ص 42.